وب سایت منتظران ظهور

وب سایت منتظران ظهور

وب سایت منتظران ظهور منبع مطالب مذهبی ، یک سایت مذهبی و کاملا ایرانی دارای نماد ساماندهی و شامد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
وب سایت منتظران ظهور

وب سایت منتظران ظهور

وب سایت منتظران ظهور منبع مطالب مذهبی ، یک سایت مذهبی و کاملا ایرانی دارای نماد ساماندهی و شامد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

سخنرانی زیبا از آیت الله میرباقری

منبع:http://mirbaqeri.ir

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 آذر ماه 95 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ شکرگزاری هفت رکن دارد؛ اول توجه کردن به نعمتهای خدای متعال است. قدم دوم این است که مشرک نشود. سوم باید خودت را هم نبینی و معجب به نفس نباشی. قدم چهارم این است که این نعمت ها را دنبال کند تا به دست رحمت خدای متعال برسد. در قدم پنجم باید برنامه الهی را به دست بیاورد و این امکانات را در مسیر برنامه الهی به حرکت در بیاورد قدم ششم این است که در این شکر کردن و این بندگی و اخلاصی که دارد خودش را نبیند. کسی که خدا را شکر کند خودش را شکر کرده و اگر شکر هم نکند خدای متعال بی نیاز است و این رکن هفتم است. انسان شاکر انسان عبد است. انسانی که شاکر نیست، خدای متعال را بندگی نمی کند یا در مبدأ نعمت را از غیر خدا می بیند؛ یا اگر از خدا می بیند به خدا بر نمی گرداند. شکر، همین صراط مستقیم و صراط عبودیت و صراط بندگی است؛ و به تعبیر دیگر شکر امام است. اگر کسی در مسیر امام و در صراط عبودیت حرکت نکرد، شاکر نیست. شیطان یک حمله چهارجانبه به انسان دارد؛ اول آنکه آخرت را در نظر انسان کوچک می کند. دوم اینکه نگاهشان را زمینی کرده که برای دیگران کار کنند. سوم اینکه امر دینشان را در نظرشان کوچک و اغواء در دین ایجاد می کند و ضلالت و گمراهی را در نظر آنها جلوه می دهد و شبهات را در نگاه آنها زیبا می کند و جانب چهارم جلوه دادن حب لذات است. شرط عبور از اینها نیز تقوای الهی است.

ارکان و قدمهای شکرگزاری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یشْکُرْ فَإِنَّما یشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی حَمید»(لقمان/12) در جلسه قبل اشاره کردیم، یکی از عبادت هایی که همه عبادات دیگر انسان را در بر می گیرد و یک عبادتی در عرض سایر عبادات نیست، شکر نسبت به نعمت های خدای متعال است که این عبادت مثل ذکر می ماند؛ همین طوری که ذکر عبادتی در عرض بقیه عبادات نیست و همه زندگی انسان می تواند ذکر خدای متعال باشد، شکر هم از همین نوع است.

شکر، شش یا هفت رکن دارد؛ رکن اول توجه به نعمت های خدای متعال است. خدای متعال آنقدر به ما نعمت داده که به فرموده قرآن «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(نحل/18) واقعا قابل احصاء نیست و از همه جانب ما غرق در نعمت های خدای متعال هستیم و نعمت های ظاهری و باطنی «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة»(لقمان/20) ما را در احاطه قرار داده است. قدم اول غفلت نکردن و توجه به نعمت هاست که انسان هر چه بیشتر نعمت های الهی را مورد دقت قرار بدهد به تدریج و آرام آرام حجاب ها کنار می رود و انسان نعمت های باطنی خدای متعال را بیشتر درک می کند. در قدم اول گاهی انسان از آن نعمت ها که گران قیمت تر هم هستند غافل است اما هر چه اهل شکر و دقت شد خدای متعال بهتر به او نعمت ها را ارائه می کند.

در روایات است که شخصی محضر امام صادق علیه السلام آمده و اظهار فقر کرد؛ و البته گرفتار هم بود و زندگی اش در سختی می گذشت؛ هر چه اصرار کرد که من فقیر هستم حضرت گفت: نه تو سرمایه دار هستی و فقیر نیستی؛ سرمایه خوبی داری و غنی هستی؛ وقتی اصرار کرد حضرت فرمود: یک معامله ای می کنیم، شما محبت ما را بدهید ما دنیا را به شما می دهیم؛ یک محاسبه ای کرد و دید که نمی ارزد؛ حضرت فرمود: پس نگو من فقیر هستم؛ خدای متعال خیلی به تو امکانات و ثروت داده است. بنابراین توجه به نعمت های خدای متعال به خصوص نعمت های باطنی نکته اول است.

در سفینة البحار مرحوم مجلسی نقل کردند که موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام که پیغمبر اولوالعزم خدا و از بزرگترین پیغمبران خداست و در باب هیچ یک از انبیاء در قرآن بعد از خود حضرت از هیچ پیغمبری به این اندازه گفتگو نشده، به خدا عرضه داشت: محبوب ترین بنده زمان خودت را به من معرفی کن می خواهم همنشین و مانوس با او شوم. خدای متعال کسی را در یک روستایی در کنار دریا معرفی کردند. ایشان رفت آن قریه را پیدا کرد وارد خرابه ای شد دید یک مومنی زمین گیر است و نمی تواند راه برود و مبتلا به بیماری جذام است که از روستا بیرونش کردند یا خودش خارج شده و در این خرابه زندگی می کند؛ ولی مشغول به ذکر خداست و مرتب خدا را از نقص و عیب تسبیح و تنزیه می کند.

از جبرئیل سوال کرد که این بنده موعود خدا چه کسی است. من او را پیدا نکردم به او فرمودند همین آدم است؛ اگر می خواهی بفهمی که چه دارد با او همنشین بشو من مامورم چشمانش را هم از او بگیرم. همینطور که موسای کلیم تماشا می کردند چشمانش هم از دست رفت و نابینا شد و شروع کرد خدا را شکر کردن «یا بار یا وصول» ای خدایی که دائم عنایت تو به من می رسد و خیرات از تو به طرف من جاری است. موسای کلیم خیلی تعجب کرد همنشینش شد و فرمود: من مستجاب الدعوه هستم می خواهی دعا کنم همه چیزهایی که خدای متعال از تو گرفته به تو برگرداند؛ چشمت برگردد سلامتی ات برگردد؟! عرضه داشت: نه، آنچه که خدای متعال بر من می پسندد بیشتر دوست دارم. خدای متعال اینطوری خواسته و من هم لذت می برم از این وضعیت، و غرق در محبت بود.

موسای کلیم پرسید شنیدم وقتی نابینا شدی به خدای متعال عرضه داشتی: «یا بار یا وصول» ای کسی که دائم به من نیکی می کند و احسانش را به من قطع نمی کند و پیاپی به من لطف می کند همیشه به فکر من است. خدای متعال به تو چه داده که این را می گویی؟! گفت: موسی در این قریه یک نفر خداشناس است و آن هم من هستم؛ بقیه همه چیز دارند و خدا را ندارند.

امام حسین علیه السلام یک تعبیری در دعای عرفه دارند که «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک‏» خدایا اگر حاصل عمر یک کسی این باشد که تو را پیدا کرده باشد دیگر چه گم کرده و چه کم دارد و اگر در همه عمر همه چیز را پیدا کرده تو را پیدا نکرده در این عالم چه پیدا کرده است؟! این هم جزو مصیبت های ماست وقتی آدم با خدا نبود گاهی اوقات سوزن را گم می کند و می گردد پیدا می کند ولی خدا را در عالم پیدا نمی کند و این هم جزو گرفتاری هاست که می گوید: خدا کجاست؟! خدایی که به فرموده قرآن «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیم‏»(حدید/3) است.

بنابراین نعمت های الهی اعم از این نعمت های ظاهری هستند. اینها هم نعمت هستند که ما را احاطه کردند ولی نعمت های باطنی خدای متعال خیلی گران قیمت تر هستند. آنهایی که دستشان به این نعمت ها می رسد و می شناسند و ترازویشان هنوز خراب نشده و وزن می کنند، می فهمند که نعمت های باطنی قیمت دیگری دارد. پس رکن اول توجه به نعمتها فهم نعمت های خداست که خدا به ما چه نعمت هایی داده است. آدم بنشیند و فراغت برای خودش درست کند و سر خودش را شلوغ نکند و یک وقت هایی بگذارد و بین خودش و خدای متعال خلوت کند و شروع کند نعمت های خدا را یادآوری کردن و شکر کردن.

قدم دوم این است که مواظب باشد شیطان آدم را فریب ندهد. دو مانع سر راه انسان است و قدم دوم این است که مشرک نشود؛ اگر نعمت ها را دید ولی در عمق نگاهش به اسباب رسید و خیال کرد که مثلاً وقتی من سیر می شوم غذا من را سیر می کند و خودش را مهمان سفره دید؛ یا احساس کرد که وقتی من آرامش پیدا می کنم به دیوار تکیه می دهم، این مشرک می شود ولو شرکش به تعبیر روایت شرک مغفور است و خدای متعال این شرک را می بخشد، چون شرک خفی است؛ ولی باز هم شرک است و مانع حمد و شکر خداست. آدمی که در افق دیدش و در پایان نعمت ها اسباب را می بیند، خورشید و ماه و زمین و آسمان و دوست و همسر را می بیند، که این را پدرم به من داد، این را مادرم برایم فراهم کرد؛ گرچه هم کاره ای هستند و هم کاره ای نیستند، این آدم مشرک می شود.

قدم سوم در وادی شکر است این است که خودش را هم نبیند. اگر خودش را در منتهی الیه دید این هم معجب به نفس می شود، به خصوص در نعمت های معنوی، این خیلی پیش می آید که آدم خودش را در انتها می بیند و می گوید: من بودم که با توانایی های خودم این ثروت یا این آبرو را به دست آوردم یا این امکانات را فراهم کردم؛ من بودم که عبادت و مجاهدت در راه خدا کردم. اینها آفت شکر است. آدم در پایان وقتی خودش را دید، خودش را به جای خدای متعال مدح می کند. پس در قدم سوم باید خودت را هم نبینی و معجب به نفس نباشی.

قدم چهارم این است که در این نعمت ها بداند که نه این اسباب و نه من کاره ای نیستیم و آدم باید دنبال کند تا به دست رحمت خدای متعال برسد که این نعمت ها همه به او بر می گردد. اگر کسی این قدم چهارم را برداشت، همین به تعبیر روایات شکر نعمت خداست؛ اینکه انسان قلباً بفهمد نعمت از طرف خداست، شاکر است. قدم چهارم قدم مهمی است؛ اینکه آدم خودش را غرق در نعمت های خدای متعال دیده و ببیند دست رحمت خداست که او را اداره می کند و از هنگام «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُورا»(انسان/1) او را آورده است؛ قبل از اینکه به دنیا بیاید و در دوران طفولیتش دامن محبت مادر و پدر و همه چیز برای آدم آماده بود و به تدریج او ما را بزرگ کرد؛ و دیگران هیچ کاره بودند. این را آدم اگر خوب بفهمد همین شکر به حساب می­آید و البته به آن اضافه کنید که انسان با زبانش هم خدا را حمد کند.

پس قدم چهارم حد نصاب شکر است و از این کمتر باشد، آدم شاکر نیست. آدمی که معرفت قلبی به نعمت های خدا ندارد و سر سفره خدا نشسته اما غافل از حضرت حق است در حالی­که دائم خدای متعال بدون اینکه به او منت بگذارد نعمت می دهد؛ اما او همه را می بیند جز خدا را و غافل از خدای متعال است، این شاکر نیست. حداقل شکر این است که انسان امکانات ونعمت های خدا را ببیند و این نعمت ها را هم از دست رحمت الهی دریافت کند.

قدم پنجم این است که اگر خدای متعال این نعمت ها را به ما داده به دنیا آورده و آفریده و عالم ماده را مسخر ما قرار داده به ما امکانات داده است، تدبیر الهی در این امر یک هدفی داشته و انسان باید برنامه خدا را بفهمد؛ این چشم و گوش برای چیست آیا امکانات را به ما دادند ما خوش بگذرانیم و خوش باشیم و غرق در لذت های مادی باشیم؛ یا اینکه این غرض نیست و این داد و ستدهای دنیا یک هدفی دارد و آن هدف این است که انسان از طریق این داد و ستد با خدای متعال، خدا را پیدا کند و قدم به قدم به حضرت حق نزدیک شده و «احسن عملا» بشود و اخلاص پیدا بکند.

اگر کسی برنامه خدای متعال را نفهمید باز نمی تواند شاکر باشد؛ زیرا نعمت ها را از خدا می گیرد ولی خودش شروع می کند برنامه ریزی کردن و نعمت ها را با میل خودش خرج می کند؛ بلکه باید احساس کند که نه فقط من مالک نیستم بلکه مدبر هم نباید باشم، زیرا دیگری است که تدبیر می کند و من باید با برنامه او عمل بکنم و این امکانات را طوری که او خواسته خرج بکنم؛ و این چشم و گوش و زبان و قلب و جوانی و نشاط و آبرو و سلامت و امنیت و هر چه که دارم فوق اینهاست و از این نعمت ها طوری که خدای متعال خواسته استفاده کنم و در مسیری که او خواسته قرار بدهم؛ او حکیم است و برای هدف لغو و بازیگری اینها را خلق نکرده است زیرا خدای متعال دنبال کار لغو و باطل نیست.

بنابراین در قدم پنجم انسان اگر فهمید از طرف خدای متعال است باید برنامه الهی را به دست بیاورد و این امکانات را در مسیر برنامه الهی به حرکت در بیاورد به تعبیر دیگر امکانات را اگر از خدای متعال می گیرد و در مسیر خدای متعال به چرخش بیاورد این می شود؛ البته این هم هنوز کافی نیست یعنی تا اینجا انسانی که شاکر است انسانی است که از دست خدا می گیرد و به خدا بر می گرداند و سروکارش با خدای متعال است. دائماً در حال دریافت از خدای متعال است و خودش را فقیر خدای متعال می بیند نه فقیر دیگران؛ چنانچه به فرموده قرآن «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه‏»(فاطر/15) و از دست خدای متعال می گیرد. مهمتر اینکه آن طوری که خدای متعال خواسته خرج می کند و از این دست از خدای متعال می گیرد و از آن دست هر چه خدای متعال به او داده به خدای متعال بر می گرداند.

قدم ششم این است که در این شکر کردن و این بندگی و اخلاصی که دارد خودش را نبیند؛ باز اگر احساس کرد که خدای متعال به من امکانات داد من هم خدا را شکر می کنم، این معجب می شود؛ بلکه باید خود این شکر را هم از خدای متعال ببیند. در روایت است که این حق شکر است. خدای متعال به موسای کلیم فرمودند موسای کلیم «اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی‏»(1) آن گونه که شایسته من است من را شکر کن. عرض کرد: خدایا من چطور می توانم تو را شکر کنم چون همین قدر که می خواهم تو را شکر کنم هم از ناحیه توست و اگر تو توفیق ندهی و دستگیری نکنی کسی نمی تواند تو را شکر کند؛ و شکر هم از خود توست.

در روایات دارد در مقابل هر شکری شکر دیگری برای انسان واجب می شود. خود این شکر یک نعمت و معرفت و محبت است و اگر انسان در خود شکر هم خودش را ندید همین حق شکر می شود. در همین آیه ای که تلاوت کردم یک جمله هم اضافه دارد که خدای متعال فرمود ما به لقمان حکمت دادیم و لقمان حکیم بود و بین نبوت و حکمت عرضه داشت که اگر وظیفه نیست من نبوت را اختیار نمی کنم، چون توانش را ندارم و خدای متعال هم به او حکمت داد. قرآن توضیح می دهد «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمید» لقمان حکیم بوده و کسی بود که در مقام شکر بود و می فهمید شکر چیست و خدا را شکر می کرد. کسی که خدا را شکر کند خودش را شکر کرده و اگر شکر هم نکند خدای متعال بی نیاز است و این رکن هفتم است.

من وقتی خدا را شکر می کنم این شکر هم از اوست و خدای متعال محتاج به این شکرها هم نیست همه عالم او را شکر کنند یا نکنند او حمید است و مقام محمود دارد و ستوده است. محمود بودن او به این نیست که ما او را حمد کنیم؛ بلکه این از صفات ذات الهی است.

شکر حقیقی در سختی و راحتی

اگر کسی این قدم را برداشت قاعدتاً خدای متعال به او لطف می کند کسی که اینطوری است همه سختی ها را هم نعمت می بیند. انسان در یک قدم خیال می کند نعمت ها یعنی خوشی ها و راحتی ها و بین نعمت و خوشی انسان ارتباط مستقیم می بیند و اگر خوش است می گوید؛ نعمت دارد و اگر در سختی هاست، خیال می کند اینها نعمت نیستند. در حالی که اگر کسی اهل مقام شکر و اهل بندگی و داد و ستد شد فرق نمی کند و همان استفاده ای که از خوشی ها می کند از سختی ها هم می برد و برای او بین خوشی و سختی یا بیماری و سلامت فرقی نیست؛ از سلامت یک جور و از بیماری یک جور دیگری بهره می برد چون می­خواهد بندگی بکند و برای او هر دو ابزار بندگی هستند. در فقر هم می شود بندگی کرد در غنا هم می شود بندگی کرد؛ در عزت و موقعیت اجتماعی هم می شود بندگی کرد در ناشناس بودن هم می شود بندگی کرد؛ اینطور نیست که هیچ کدام مانع بندگی انسان باشند؛ لذا خدا را شکر می کند.

در روایت است که حضرت ایوب خیلی خدا را شکر می کرد؛ خیلی هم امکانات، مثل فرزند فراوان و مال فراوان خدا به او داده بود ابلیس به خدای متعال عرضه داشت: همه چیز به او دادی و او شکر می کند، این که مهم نیست که خدای متعال فرمود به تو مهلت و اجازه می دهم؛ برو تصرف کن و این امکانات از او گرفته شود. یک جا فرزندانش را از دست داد؛ باز هم خدای متعال را شکر می کرد؛ این مقام شاکرین است.

شاکر همان نعمتی را که در خوشی ها می بیند در سختی ها هم می بیند؛ چون توجه دارد که خدای متعال وقتی سختی ها را متوجه انسان می کند دنبال اذیت کردن ما نیست؛ سبحان الله خدای متعال منزه از این است که بخواهد بنده اش را اذیت بکند و این غرض حکیمانه نیست. خدای متعال اگر ابتلائات و سختی ها را هم پیش می آورد اینها هم بستر و نردبانی برای رشد و ترقی انسان هستند؛ حتی بعضی فرمودند که ما به اندازه ای که با ابتلائات و سختی ها می توانیم به خدا نزدیک شویم معلوم نیست با خوشی ها و نعمت های ظاهری بتوانیم به خدا نزدیک شویم.

معمولاً در خوشی ها غفلت پیش می آید؛ البته اگر کسی مراقب بود و امکانات او را غافل نکرد همه امکاناتی که داشت لحظه ای او را از انجام وظیفه اش غافل نکرد، مثل حضرت سلیمان که هم ملک داشت و هم لحظه ای این ملک او را از خدای متعال غافل نمی کرد؛ که این همان شکر است. معمولاً آدمهایی که امکانات دارند در امکانات زمین می خورند ولی وقتی خدای متعال امکانات را از آنها می گیرد؛ لذا در بیماری کسی مغرور نمی شود معمولاً بیماری حالت انکسار و تضرع می آورد.

اگر کسی در مقام شکر بود، خدای متعال به او لطف می کند و نعمت خدا را، لطف خدا را، محبت و معرفت خدا را در سختی ها هم به دست می آورد یعنی توجه می کند که خدا همینطوری که در خوشی ها به او نعمت داده در سختی ها هم یک نعمت دیگری است. در واقع دست محبت و نعمت خدا را در سختی هم می بیند و در سختی هم خدا را شکر می کند و از سختی هم در مسیر رشد خودش استفاده می کند. آنها که دنبال امام هستند اینگونه هستند.

در قرآن هم تعبیر لطیفی دارد؛ شاکر آن کسی است که سروکارش با خدای متعال است در مقام بندگی است و دائم خودش را «فقیر الی الله» می داند و همه مقدرات را از دست الهی می گیرد و با خدای متعال دائماً تجارت می کند و به خدای متعال بر می گرداند. شکر، این مقام بندگی و اخلاص و توحید است.

صراط بندگی و مقام شاکرین

 در همین سوره مبارکه لقمان خدای متعال در ابتدا بالاجمال می گوید که ما به لقمان حکمت دادیم بعد شروع می کند به تفصیل حکمت ها؛ اول این است «یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم‏»(لقمان/13) برای خدا شریک قرار نده شرک خیلی ظلم بزرگی است. شکر یعنی خالص بودن و برای خدا شریک قرار ندادن و امکانات را از دست خدا گرفتن و برای خدا خرج کردن. نه در مبدأ امکانات، غیر خدا را دیدن و نه در منتهی الیه هدفی برای نعمت ها قرار دادن؛ و همه را به خدا برگرداندن از خدا به سمت خدا بودن انسان، شکر است که همان توحید و بندگی و صراط مستقیم است.

خدای متعال فرمود: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین‏ ٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیم‏»(یس/60-61)؛ یعنی من از شما عهد گرفتم که در صراط مستقیم حرکت کنید. صراط مستقیم همین صراط عبودیت و بندگی و صراط شکر است. انسان شاکر انسان عبد است. انسانی که شاکر نیست، خدای متعال را بندگی نمی کند یا در مبدأ نعمت را از غیر خدا می بیند؛ یا اگر از خدا می بیند به خدا بر نمی گرداند. این انسان بندگی نمی کند. صراط مستقیم همان صراط عبودیت است و این مقام شاکرین است.

در سوره مبارکه اعراف داستان شیطان را نقل می کند که خدای متعال دستور داد که به آدم سجده کن و سجده نکرد، زیرا خیال می کرد مقام خلافت را به او می دهند؛ وقتی مقام خلافت را به او ندادند در مقابل خدای متعال استکبار کرد و بر آدم سجده نکرد بعد هم در مقابل خدای متعال شروع کرد به رجز خواندن که «فَبِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم»(اعراف/16)‏ یعنی تو مرا اغوا کردی؛ و العیاذ بالله به خدای متعال نسبت اغوا می دهد و می گوید: من سر راه همین صراط مستقیم که صراط عبودیت است می نشینم مثل قطاع الطریق و این دزدهای سر گردنه ای که در راه می ایستادند راه را می بستند و نمی گذاشتند انسان از راه حرکت بکند، شیطان هم می گوید من می نشینم سر صراط مستقیم و نمی گذارم از راه بندگی بیایند.

سپس یک تهدیدی کرده و می گوید «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین‏»(اعراف/17) اول سر راه می نشینم بعد از چهار طرف به آنها حمله می کنم از پیش رو و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ، از چهار طرف حمله می کنم و نمی گذارم وارد صراط مستقیم شوند. آیه را برای این خواندم که «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین»؛ یعنی خدایا خواهی دید اکثر اینها شکرگزار نخواهند بود. شکر، همان حرکت در صراط مستقیم و صراط بندگی بود. خدای متعال یک صراط مستقیمی قرار داده و اگر خدای متعال راه بندگی را در عالم قطع می کرد ما نمی توانستیم بنده خدا شویم.

حق ما همین بود که دنیا را بپرستیم؛ نفس را بپرستیم و شیطان پرست شویم دنبال خودمان و دیگران برویم؛ اگر حد ما این بود، اصلاً شکر و کفری در کار نبود و هر کاری می کردیم کار بدی نبود؛ ولی خدای متعال برای ما یک صراط مستقیمی قرار داده و برای ما ظرفیت بندگی خدا را قرار داده و می توانیم با همین امکانات بنده خدای متعال شویم. اینجاست که خدای متعال از ما می خواهد ما راه بندگی را برویم. شکر یعنی راه بندگی و راه مستقیم را رفتن. شیطان می گوید: من سر همین راه مستقیم می نشینم و از چهار طرف حمله می کنم نمی گذارم در این راه حرکت کنند و خواهی دید اکثرشان شاکر نیستند و در مسیر صراط مستقیم حرکت نمی کنند. من سر راه نشستم و حمله می کنم و همه از راه منحرف می شوند و هر یکی به بیراهه ای می روند.

مرحوم فیض رضوان الله تعالی علیه بیان لطیفی در تفسیر صافی دارد و می گوید: شیطان خودش هم یقین نداشت و گمانش این بود که یک جوری به آنها حمله می کند که کسی در راه مستقیم نمی آید و اکثرشان شاکر نخواهند بود. قرآن هم به یک معنا همین را می فرماید «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور»(سبا/13) آن بندگانی که حقیقتاً شاکر هستند زیاد نیستند.

انحراف پیروان شیطان از صراط مستقیم امیرالمومنین

در یک آیه دیگری خدای متعال می فرماید «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّه‏»(سبا/20) این گمان بدی که در باب این فرزندان آدم داشت که گفت: من نمی گذارم فرزندانش تو را بندگی کنند و از صراط مستقیم منحرفشان می کنم، همین گمان خودش را در باب اینها محقق کرد. ذیل این آیه روایتی است که فرمود وقتی غدیر برپا شد، شیطان سران لشکر خودش را فرا خواند و آنها جمع شدند و می خواستند از شیطان تبری بجویند که تو ما را فریب دادی و گفتی که من کار را پیش می برم؛ اما وقتی امیر المومنین خلیفه رسول خدا شد کار ما تمام است و مسیر ما بسته است. شیطان به آنها گفت: من از اینها قول گرفتم خیالتان راحت باشد، طولی نکشید که سقیفه بر پا شد مدار از امیر المومنین برگشت؛ شیطان جشن گرفت و فرماندهانش را جمع کرد و تاج گذاری کرد و گفت: بروید خوش باشید، تا مدت زیادی کار تمام شد. تا آن زمان که دوران ظهور و رجعت شود. ابلیس اینها را از مسیر مستقیم منحرف کرد و در راههای دیگر رفتند. روایتی در خصوص این آیه نقل شده که صراط مستقیم یعنی وجود مقدس امیر المومنین. شیطان گفت: من نمی گذارم از این راه بیایند، وقتی این راه را بستم کار تمام است.

شکر همین صراط مستقیم و صراط عبودیت و صراط بندگی است؛ و به تعبیر دیگر شکر امام است. اگر کسی در مسیر امام و در صراط عبودیت حرکت نکرد، دیگر شاکر نیست. شیطان گفته که من از چهار جانب می آیم و نمی گذارم اینها بندگی کنند. این چهار طرفی که شیطان حمله می کند و با این حمله از چهار جانب، ما را از بندگی خدای متعال و حرکت در صراط مستقیم و شکر گذاری نسبت به خدای متعال باز می دارد و ما غافل می شویم و شاکر نخواهیم بود.

اگر این حمله های شیطان در ما اثر کرد هر کدام که بگیرد ما را از مقام شاکر بودن می اندازد؛ و به تعبیر دیگر اگر هر کدام از این چهار حمله شیطان اثر کرد ما از همراهی با امام غافل می شویم و جا می مانیم و نمی توانیم با امام و در صراط مستقیم حرکت کنیم.  

حمله چهار جانبه شیطان به انسان در مسیر صراط مستقیم

حقیقت شکر یعنی همراهی با امام و حرکت در صراط مستقیم؛ این چهار جانب را در روایت توضیح دادند. در مجمع مرحوم طبرسی این حدیث را از امام باقر علیه السلام نقل کردند که حضرت فرمودند «مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ» یعنی آخرت در نظر آنها کوچک و حقیر می شود و نگاهشان به آخرت نگاه جدی نیست آنهایی که نگاهشان به آخرت نگاه جدی است و آخرت در نظر آنها مهم است آنها حتماً به بندگی خدای متعال موفق می شوند آنهایی که توجه به بیش از دنیا دارند و غیب این عالم منظور نظرشان است و به عالم آخرت توجه می کنند، با امام همراه می شوند؛ ولی کسی که آخرت در نظرش جدی نیست دنیا در نظرش مهم می شود و این نمی تواند شاکر باشد، زیرا محال است کسی که نگاهش به آخرت نگاه جدی نیست و غافل از آخرتی است که قطعی ترین امر است و آن امر مهم در نظرش کوچک می آید شاکر خدا باشد و در مسیر بندگی حرکت کند.

«وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» هم باز در این روایت بیان شده و حضرت فرمودند که آنها مشغول می کنم و بخل در آنها ایجاد می کنم و نمی گذارم این امکاناتی که خدای متعال به آنها داده از جمله آبرو و عزت و ثروتشان را در مسیر الهی خرج کنند و آن حقوق الهی را ادا کنند؛ بخل در آنها ایجاد می کنم تا این امکانات را برای نسل و ورثه خودشان نگه دارند. آدمی که باید تمام نگاهش به سیر الی الله باشد، نگاهش به پشت سرش می افتد یعنی آنها را متوجه پشت سر می کنم و نمی گذارم این امکاناتی که گرفتند را در راه خدا بدهند. بخل یعنی ناشکری؛ زیرا یکی از ارکان شکر سخاوت است، یعنی انسان آنچه از خدا گرفت سخاوتمندانه به خدا برگرداند؛ اما شیطان می گوید که در آنها بخل ایجاد می کنم تا امکاناتی که بدست آوردند را جمع و انباشت کنند و برای پشت سری ها بگذارند.

در روایات یک تعبیر خیلی لطیفی است که فرمود: یک نفر از دنیا می رود ملائکه می گویند: «ما قدّم». نگاه ملائکه و ملکوتیها اینطوری است که وقتی می خواهند آدم را ارزیابی کنند می گویند: چه کار کرد و چه پیش فرستاد؛ اهل دنیا می گویند: چه جا گذاشت؟! یعنی این نگاه اهل دنیاست که می گویند: چقدر ثروت و امکانات داشت و چقدر جا گذاشت و میراثش چقدر است؛ ولی ملائکه وقتی می خواهند یک آدم را ارزیابی کنند می گویند: چکار کرده و چه پیش فرستاده است. شیطان می گوید: من نگاهشان را به عکس می کنم و آخرت را در نظر آنها کوچک می کنم و نگاهشان را به پشت سر می اندازم تا همه امکانات را برای پشت سر جمع کنند؛ لذا آدم وقتی به طرف خدا بر می گردد دست خالی بر می گردد؛ همه چیز را زمین می گذارد و او می ماند و خدا؛ در حالیکه این امکانات را باید به خدا تحویل می داد.

یک تعبیری امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه دارند که تعبیر لطیفی است و فرمودند که این فقرا به ما خیلی خدمت می کنند؛ خیال نکنید شما به آنها خدمت می کنید آنها این امکاناتی که نمی توانید از این گردنه های صعب العبور عبور بدهید را اینجا از شما می گیرند و آنجا تحویل شما می دهند. اگر امکانات را انسان به خدا تحویل داد آن طرف پس می گیرد؛ ولی اگر گذاشتی برای پشت سر دیگر چیزی نداری.

شیطان می گوید که نگاه شان را نگاه شیطانی و زمینی می کنم که برای پشت سری ها کار می کند در حالی که پشت سری ها هم خودشان خدا دارند؛ به تعبیر دیگر اینها یا بنده خدا هستند و خدا بنده خودش را رها نمی کند؛ یا دشمن خدا هستند که در این صورت تو برای دشمن خدا کار می کنی.

«وَ عَنْ أَیْمانِهِم‏» را حضرت فرمودند از جانب راست حمله می کند؛ یعنی امر دینشان را در نظرشان کوچک و اغواء در دین ایجاد می کند و ضلالت و گمراهی را در نظر آنها جلوه می دهد و شبهات را در نگاه آنها زیبا می کند و این کار شیطان است. خیلی هم حمله سنگینی است و شاید سنگین ترین حمله شیطان همین است که مسیر ضلالت را جلوه می دهد. در طول تاریخ اینطوری بوده است که دنبال هیچ و پوچ می رفتند. این مکتب های مادی را ببینید این همه کر و فر و سر و صدا دارند.

تقوا؛ شرط عبور از شبهات و شدائد

خدا رحمت کند یک استادی داشتیم می گفت: نمی خواهد بروید همه کتاب های یک مکتب را بخوانید؛ شما اگر اندازه خودتان را بدانید هیچ وقت فریب اینها را نمی خورید شما وقتی می خواهید بروید یک جفت کفش بخرید، اگر بدانید که شماره پایتان چیست، کفش زمستانی می خواهید یا تابستانی می خواهید یا برای کوهنوردی می خواهید یا برای پیاده روی می خواهید، می روید در یک فروشگاه بزرگ چند سوال می کنید که مثلاً کفشی با این شماره زمستانی دارید یا ندارید؛ اما اگر ندانید چه می خواهید یا اندازه پای خودتان را ندانید، در فروشگاه بزرگ آنقدر کفش پایتان می کنند و در می آورند و آخر هم یک کفش بی قواره به شما می اندازند. لباس هم همینطور است، آدم اگر بداند شماره بدنم این است لباس زمستانی می خواهم با این شماره می رود در فروشگاه بزرگ که دهها هزار لباس است می بیند که چنین لباسی دارند یا ندارند.

وقتی هم سراغ مکتب ها می روید سرتان کلاه نگذارند و این طرف آن طرف ندوانند. اینقدر حرف به خوردتان بدهند که آخر شما را گیج کنند؛ آن موقع مارکسیست ها خیلی سر و صدا و کر و فر برای جنگ طبقاتی فقیر و غنی می کردند که بجنگید؛ من به آنها می گفتم که من افلاطون را قبول دارم منطق دیالکتیک و همه چیزهایتان را قبول دارم؛ اما وقتی دنبال شما حرکت کردم و جنگیدم، بعد که جنگ تمام شد آخرش چه می شود؟! می گفتند که آخرش تاریخ به جایی می رسد که همه شغل دارند همه غذا دارند همه مسکن هم دارند، گفتم: گاوها و زنبور عسل ها هم همه اینها را دارند؛ این که اینقدر دویدن نمی خواهد.

شیطان این ضلالت را تزیین می کند و دین شان را از آنها می گیرد. میلیون ها آدم دنبال همین مکتب دویدند و دهها میلیون برای همین مکتب مزخرف کشته شدند. بقیه مکاتب هم حرفهایشان همین است. الان مکتب مادی جدیدی در عالم است که همه دنیا را مسحور کرده و همه دنبالش با سر می دوند. یک موقعی ملکم خان و تقی زاده ها بی آبرو شدند که می گفتند: از مغز سرمان تا نوک پایمان باید غربی باشیم، الان هم خیلی های دیگر می گویند. این مکتب های جدید هم مثل همان هاست و فرقی نمی کند. این مکتب جدیدی که به قول خودشان لیبرال دموکراسی است و دنیا را گرفته و مدعی جامعه جهانی است هم حرفش همین حرفهای پوچ و بی معناست. یک حرف معقول در حرفهایشان نیست؛ ولی شیطان تزیین می کند و با این کار آدم را از دین خدا و امام و از صراط مستقیم و عبودیت با همین حرفها باز می دارد. تعبیر روایت این است که شبهات را در نظرشان جلوه می دهند و خیلی به نظرشان مهم می آید و از دین فاصله می گیرند.

قرآن می فرماید «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب»(طلاق/2-3)‏ یعنی اگر کسی اهل تقوا بود خدای متعال بن بست ها را به روی او باز می کند و برای او راه خروج قرار می دهد. ذیل این آیه یک روایت لطیفی است که حضرت فرمودند که «مِنْ شُبُهَاتِ الدُّنْیَا وَ مِنْ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ شَدَائِدِ یَوْمِ الْقِیَامَة»(2) این سه گردنه سخت مقابل انسان است: یکی شبهاتی که دور انسان می پیچد که با تقوا می شود از این شبهات عبور کرد؛ از سختی های مردن هم عبور می دهد که شیطان دور آدم می پیچد تا ایمان انسان را از انسان بگیرد و همچنین از شدائد قیامت با تقوا می شود عبور کرد و بدون تقوا هم از این شبهات انسان نمی تواند عبور کند.

قرآن می فرماید «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون‏»(اعراف/201) آنهایی که از قبل تقوای الهی داشتند وقتی شیطان حمله کند آنها را ببرد، می بیند اینها با یک نسیم حرکت نمی کنند، گردباد دور متقین درست می کند که اینها را از جا برکند اما اینها به جای اینکه غفلت کنند متذکر می شوند و آنجا که شیطان بیشتر فشار می آورد اینها می فهمند هر خبری است اینجاست. آن شبی که شیطان اصرار می کند، او می فهمد آن خوابی که سحر باید بیدار شوند و حتماً نباید بخوابند آنجایی است که شیطان فشار می آورد؛ آنجایی که اصرار می کند یک دروغ بگویی می فهمی نباید این دروغ را بگویی و گنج همین جاست آنجایی که اصرار می کند غیبت کنی می فهمی نباید این غیبت را بکنی، یا این آبرو را نباید بریزی. هر چه شیطان بیشتر فشار می آورد بهتر می فهمند که همین جا هم نکته مهمی است. آنجایی که شیطان سخت گیری نمی کند می فهمید خیلی خبری نیست. این خاصیت شیطان است که از چهار طرف حمله می کند.

جانب چهارم که جانب چپ است را در روایت فرمودند که شهوات را بر قلبشان غالب می کنم و حب این لذات دنیا را در دلشان جلوه می دهم. پس این چهار جانبی است که شیطان حمله می کند: انسان را از آخرت غافل می کند؛ به پشت سر مشغول می کند تا همه امکانات را جمع کند و برای دیگران بگذارد؛ بخیل باشد و با خدا معامله نکند و نسبت به دینش ضلالت را تزیین می دهد و شبهات را تحسین می کند و شهوات را در دل انسان غالب می کند.

وقتی آدم دنبال حب الشهوه می رود دیگر چیزی نمی ماند که آدم بخواهد خدا را شکر کند. هر کدام از اینها آدم را بگیرد کار تمام است. شیطان به خدا عرض کرده «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین»(اعراف/17)‏ من از چهار طرف حمله می کنم و بلد هم هستم چکار کنم. اینها شاکر نخواهند بود. شکر یعنی در مسیر عبودیت حرکت کردن و مانع شیطان هم مانع همین شکر است که می خواهد آدم شاکر نباشد و در دنیا شکر خدا را نکند و غافل از خدای متعال شود؛ یعنی همان گرفتاری که خودش داشته است.

اگر انسان شکر بکند نتیجه اش به فرموده قرآن این است «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏»(ابراهیم/7) در روایات مکرر آمده است که است محال است کسی به او شکر بدهند زیاده ندهند؛ شکر آمد زیادی نعمت هم بی تردید دنبالش می آید؛ و بلکه هر چه انسان شاکرتر باشد درکش از خدای متعال و از توحید لطیف تر می شود. شکر یعنی بندگی، یعنی هر بندگی ای که می کنی به تو یک بندگی بالاتری می دهند. اگر در درجه اول ایمان بندگی کردی خدای متعال درجه دوم ایمان را به تو می دهد. این معنی «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏» است. اگر در درجه دوم ایمان بندگی کردی باز درجه سوم را می دهند؛ هر چه انسان شاکر باشد و بندگی بکند خدای متعال مقام بندگی بالاتر و معرفت و محبت و لذت بیشتری از عبادت خدای متعال و بندگی را نصیب انسان می کند.

پی نوشت ها:

(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 98

(2) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص: 460

انتهای پیام/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد